علی شریعتی
میخواهم بگویم : فقر همه جا سرک میکشد ...
فقر گرسنگی نیست ... عریانی هم نیست
فقر چیزی را نداشتن است .. ولی آن چیز پول نیست
... طلا و غذا هم نیست
فقر همان گرد و خاکی است ....
که بر کتابهای " فروش نرفته " یک کتابفروشی می نشیند
فقر تیغه های برنده ماشین بازیافت است ...
که روزنامه های " برگشتی " را خرد میکند ...
فقر کتیبه سه هزار ساله ای است ...
که روی آن " یادگاری نوشته اند "
فقر پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل
به خیابان انداخته میشود
فقر همه جا سرک میکشد ....
فقر "شب" را "بی غذا " سر کردن نیست
فقر "روز " را "بی اندیشه " سر کردن است ....